این رمان علمی تخیلی (Science Fiction) توسط روبر مرل (فرانسه-الجزایر 1908-2004) در سال 1972 نگاشته شده است. وی در جریان جنگ دوم بارها اسیر شد و چند بار فرار کرد که منجر به این شد که از مرل فردی ضد جنگ بسازد که در رمان هایش بخوبی مشود است. در اغلب رمان ها به زندگی و روابط انسانها و حتی دشمنانش توجه خاصی داشته است.

فرض کنید ناگهان جنگی اتمی در ابعاد وسیع رخ داده که تمام نشانه های تمدن و حتی حیات انسان و حیوان را در ابعاد وسیع از بین ببرد. هیچ موجود زنده ای باقی نمانده، نشانه های تمدن از قبیل رادیو، ارتباطات، حمل و نقل و حتی تمامی فروشگاهها از بین رفته است. در این میان بازماندگان هر یک بنحوی سعی در بقای خود می کنند، از غارت و دزدی گرفته تا قتل همنوعان خود. مسلماً فردی رهبری را بر عهده خواهد گرفت، که می تواند مذهبی، لائیک، معتقد به دموکراسی و یا دیکتاتوری باشد. این درون مایه داستان خیالی قلعه مالویل است.

وقایع در اواخر قرن بیستم در یکی از روستاهای فرانسه رخ می دهد. امانوئل کنت، مدیر سابق مدرسه به کار کشاورزی و پرورش اسب روی آورده صاحب یک قلعه متروکه بعنوان جاذبه گردشگری است. وی فردی بسیار باانگیزه، محترم و دارای استعداد دیپلماسی و رهبری است.


امانوئل و چند نفر از دوستان و همراهانش در زمان وقوع غیرمنتظره جنگ هسته‌ای، در زیر زمین و انبار شراب قلعه بوده اند که موجب نجات شان می شود. آنها درمی یابند که تمام منطقه سوخته است. لذا تحت رهبری امانوئل زندگی تازه ای را آغاز می کنند. بعد از مدتی گروه امانوئل متوجه زنده ماندن برخی در اطراف خود می شوند.

در روستای مانوک فردی که خود را کشیش می نامد، سعی در به سلطه درآوردن بازماندگان کرده و بر خلاف امانوئل که دیپلماسی و نظر سنجی از گروه را شیوه خود قرار داده، بنوعی دیکتاتوری مذهبی را آغاز کرده است. لذا یکی از چالش‌های اصلی قلعه مالویل، دفع تهدید این دیکتاتوری مذهبی جدید است که با کمک یک باند غارتگر می باشد.

"این با ما نیست که بگوییم زنده خواهیم ماند یا خواهیم مرد. آدم برای این زنده است که به زندگی ادامه بدهد. زندگی مثل کار می‌ماند، پس بهتر اینکه آن را به انجام رساند نه اینکه هرجا مشکل شد نیمه‌کاره ولش کرد."

"برای مردی که همه‌ی عزیزانش را در یک جعبه‌ی کوچک در زیر خاک مدفون کرده بودند دیگر زندگی چه لطفی داشت؟"

"انسان تنها حیوانی است که می‌تواند فکر نابودی خودش را بکند و تنها حیوانی است که از این فکر درمانده و مایوس می‌شود. چه جانور عجیبی است انسان! جانوری که تا به‌آن حد به نابودی خود حریص است و تا به آن اندازه به حفظ خود مشتاق."

"فکر می‌کنم که انسان جانور عجیبی است از اینکه به این آسانی مرگ همنوعش را آرزو می‎‌کند."

"اگر این راست است که انسان می‌تواند در سطح‌های مختلف خوشبخت باشد من اکنون در پست‌ترین سطح ممکن خوشبختم"

"حتی گاهی تردید دارم در اینکه خدا نیز بتواند وجدان آدمی را تطهیر کند."

"آدم با چیزهایی که مایه‌ی حیاتش هستند خو می‌گیرد، چندان که با آن‌ها خودمانی می‌شود و آن‌ها را جزو حتمیات می‌انگارد و این درست نیست؛ هیچ چیز را برای همیشه نمی‌دهند و همه چیز زوال‌پذیر است."

"به وجود شیطان معتقد نیستم، ولی اگر می‌بودم چگونه می‌توانستم فکر نکنم که انسان مظهری از شیطان است؟"

MALEVIL de Robert MERLE 1994 - grand format (image 3)

Merle in 1964

undefined

قلعه مالویل (روبر مرل)