دارالمجانین (محمد علی جمالزاده)
محمد علی جمالزاده (1270 اصفهان - 1376 ژنو)، پیشتاز در قصه نویسی نوین و پدر داستان نویسی کوناه ایرانی بود.
با خواندن آثار این نویسنده بزرگ، در می یابیم که بسیاری از ایرانی ها قابلیت های بسیاری در ادبیات و رمان نویسی داشته و دارند و اینکه تا چه اندازه ترجمه آثار ایشان، نویسندگان ما را به دنیا معرفی کرده اند.
اولین مجموعه داستان وی در برلین انتشار یافت. وی در سال 1965 کاندیدای دریافت جایزه نوبل ادبیات شد، اما به این جایزه دست نیافت. داستانهای وی انتقادی از وضع زمانه، ساده، طنزآمیز و آکنده از ضربالمثلها و اصطلاحات عامیانه است. اصالت جمالزاده لبنانی بود، و از 12 سالگی هم جهت تحصیل به بیروت رفت. در همان زمان بعلت اوضاع سیاسی زمان محمدعلی شاه قاجار، پدرش به همدان و سپس بروجرد گریخت، ولی در آنجا دستگیر و اعدام شد. مجمدعلی، سپس راهی مصر و بعد از آن فرانسه شد. از آنجا به لوزان سوییس رفت و مشغول تحصیل گردید. ادامه تحصیل اش را در دیژون فرانسه انجام داد.
داستان دارالمجانین (1321)، اثری بحث اتگیز است. وی در دیباچه مینویسد :
"توی دکان میرزا محمود کتابفروش نشسته بود که پیرزنی تعدادی کتاب برای فروش آورد. شوهر پیرزن به اتهام دزدی از دارالمجانین اخراج شده و از ترس بازخواست متواری است. جمالزاده کتابی از پیرزن میخرد. پیرزن به جای سه عباسی طلب جمالزاده، کاغذهای دستنویس لوله کردهای به او میدهد. جمالزاده بعد از مدتی به سراغ کاغذهای دستنویس میرود، شروع به خواندن میکند و رمان دارالمجانین آغاز میشود."
قصه از زبان محمود نقل می شود و تا آخر هم بصورت اول شخص آن را بیان می کند.
محمود در ابتدا از خصوصیات و خصایل پدرش میگوید. پس از مرگ پدر به خانهٔ عمو ی خسیس اش میرود. در ادامه عشق اش به دختر عمو ی زیبایش بلقیس، از آقامیرزا عبدالحمید، منشی عمو و دوست صمیمی اش رحیم، پسر میرزا عبدالحمید مینویسد. رحیم علاقهٔ جنون آمیزی به اعداد دارد و «تضاد بین واحد و کثیر و فرد و زوج را منشأ همهٔ اختلافها» میداند. روزی نامه عاشقانهٔ محمود به بلقیس به دست عمو میافتد. به ناچار از خانهٔ عمو بیرون میزند و به خانهٔ دوست روانپزشکش دکتر همایون میرود. به کمک دکتر همایون که عقل درست و حسابی ندارد، رحیم را به دارالمجانین میبرند.
اگر به روانشناسی علاقه دارید، خوب است که این داستان را بخوانید. چرا که قصه عاقلی را بیان میکند که خود را به دیوانگی زده و در دارالمجانین خود را بستری کرده، و راهی برای خلاصی از آن ندارد.
این اثر با "بوف کور" صادق هدایت بسیار مرتبط می باشد و در جندین فسمت اشارات مستقیمی به آن شده است.
برخی این کتاب را طعنه ای به صادق هدایت می دانند، و برخی می گویند که جمالزاده قصد معرفی هدایت را داشته است. جمالزاده دربارهٔ علت نوشتن دارالمجانین در نامهٔ اولش به همایون کتیرایی از مهمانی ای مینویسد که هدایت را دعوت نکرده بودند. وقتی علت را میپرسد مهمانان مینالند که آدم بی سوادیست و دستور زبان نمیداند. جمالزاده ناراحت میشود «و کمکم این فکر در من قوت گرفت که او را به هر ترتیبی شده به مردم ایران معرفی نمایم و بفهمانم که چطور به مقام شناختن او نرسیدهاند…»