شعر: "لکنت زبان" از حکیم قا آنی شیرازی

میرزا حبیب‌الله متخلص به قاآنی، فرزند محمّدعلی گلشن از شاعران و قصیده‌سرایان بزرگ دربار فتحعلی شاه، محمّدشاه و آغاز پادشاهی ناصرالدین‌شاه قاجار بود. وی تخلص خود را از اباقاآن پسر شجاع‌السلطنه گرفته بود.

قاآنی (1187-1233 ه ش) در شیراز و در خانواده‌ای با ریشه ایل زنگنه کرمانشاه، چشم به جهان گشود. در هفت سالگی یتیم گردید. وی تحصیلات مقدماتی را در شیراز فرا گرفت و در اوایل جوانی عازم مشهد شد تا در آنجا به ادامه تحصیل بپردازد و میدان تازه‌ای برای کسب معاش پیدا کند.

شعر زیر از تفنن‌های بسیار زیبای قاآنی در مکالمه یک پیرمرد و یک کودک است که هر دو لکنت زبان دارند. برای خواندن این قطعه باید ظرافتی خاص به کار برد.

پیرکی لال سحرگاه به طفلی الکن
می‌شنیدم که بدین نوع همی‌راند سخن

کای ز زلفت صصصبحم شا شا شام تاریک
وی ز چهرت شا شا شا مم صصصبح روشن

تتتریاکیم و بی شششهد للبت
صصبر و تا تا تابم رررفت از تتتن

طفل گفتا: مممن را تتو تقلید مکن
گگگم شو ز برم ای کککمتر از زن

مممی خواهی ممشتی به کککلت بزنم
که بیفتد مممغزت ممیان ددهن؟

پیر گفتا وووالله که معلومست این
که که زادم من بیچاره ز مادر الکن

هههفتاد و ههشتاد و سه سالست فزون
گگگنگ و لا لا لا لم به خخلاق زمن

طفل گفتا خخدا را صصصد بار شششکر
که برستم به جهان از مملال و ممهن

مممن هم گگنگم مممثل تتتو
تتتو هم گگگنگی مممثل مممن

شعری با لکنت زبان از قاآنی شیرازی و جالب و سخت برای تمرین خط ...

مجسمه قاآنی شیرازی در موزه زینت‌الملک شیراز

باغ آلبالو (آنتوان چخوف)

کتاب باغ آلبالو نوشته نویسنده شهیر روس، آنتوان چخوف (1860-1904) می باشد.

آنتوان جوان تحصیل کرده رشته پزشکی بود ولی نوشته هایش بیش از تحصیلات مورد توجه قرار گرفته است.

چخوف که هم عصر با "ماکسیم گورکی" بود، در نوشتن داستان‌های کوتاه توانایی خاصی داشت و در واقع نمایشنامه‌نویسی او نیز نوشتنِ داستان‌های کوتاهِ بلند بود، بطوریکه تنها 3 داستان بلند از وی باقی مانده است (دکتر بی مریض، داستان ملال انگیز، دوئل). نمایشنامه ها: (ایوانف، خرس، عروسی، مرغ دریایی، سه خواهر، باغ آلبالو، دایی وانیا، در جاده بزرگ، خواستگاری، تاتیانا رپینا، آواز قو)

طنز او طنز بسیار خاصی است. بسیاری از منتقدان او انگشت بر فاصله‌گیری او از سیاست می‌گذاشتند. با آنکه چخوف به دنبال پیام اجتماعی یا اخلاقی نبود اما شیوهٔ او منجر به آن می‌شود که مثلاً در مقایسه با کسانی چون ماکسیم گورکی، نوشتار او جنبه‌های بیشتری از حقایق زندگی رعیت روسی را آشکار کند.

در مورد این کتاب (نمایشنامه) گفته شده که آخرین اثر نویسنده بوده (1903) و باید چند بار آنرا خواند تا به بسیاری از نکات توحه کرد. پس از اولین اجرای نمایشنامه "باغ آلبالو" و تقدیر از او، چخوف دیگر نتوانست چیزی بنویسد و بر اثر بیماری "سل" در 44 سالگی از دنیا رفت.

نمایش‌نامه داستان یک زن اشراف‌زادهٔ روس و خانواده‌اش است که به‌علت قرض، رو به ورشکستگی بوده و باغ آلبالوی خاطره‌انگیزشان در گرو بانک است و چون خانواده درآمدی ندارد، قرار است باغ شان حراج شود. درعین‌حال، این خانواده هیچ کاری برای نجات خود و جلوگیری از فروش باغ انجام نمی‌دهند.

خود چخوف این اثر را کمدی میداند، اما کارگردان اولین نمایش، استانیسلاوسکی، آنرا به سبک تراژذی کارگردانی کرده است.

باغ آلبالو هیچ نقطه‌ی عطف یا هیجان شدیدی ندارد؛ همه‌چیز با ریتم زندگی عادی سپری می‌شود. داستان نمایشنامه هم کمدی و هم تراژدی است. هیچ‌کدام از کاراکترها بر دیگری برتری خاصی ندارد و حضور همه‌ی آن‌ها برای نمایشنامه الزامی است. لحظه‌ها به صورتی گذرا ثبت می‌شوند؛ به‌گونه‌ای که یادآور شکل اصلی زندگی باشند. کاراکترها مدام در «آن‌»های گذرای زندگی‌شان غرق می‌شوند. «این‌ها همه ملهم از امپرسیونیسم است که مهد آن فرانسه بوده و چخوف نماینده‌ی اصلی این جریان در روسیه است.»

داستان این اثر، نگاهی به مفهوم بیهودگی دارد و تلاش های بی ثمر طبقه ی اشراف برای حفظ شأن و جایگاه سابق خود؛ و همچنین اقدامات بی فایده ی طبقه بورژوا برای یافتن معنا و مفهوم در ثروت تازه به دست آمده ی خود را مورد توجه قرار می دهد.

مترجمین بنامی، چون بزرگ علوی و سیمین دانشور، دست به ترجمه این اثر زده اند.

این نمایش در ایران برای چندین و چند بار به روی صحنه رفته‌است.

در مراسم افتتاحیه تئاتر شهر در روز هفتم بهمن ۱۳۵۱ این نمایش با حضور فرح پهلوی به کارگردانی آربی اوانسیان و با بازی داریوش فرهنگ، سوسن تسلیمی، مهدی هاشمی، فهیمه راستکار و پرویز پورحسینی به روی صحنه رفت.

بریده ای از کتاب:

نزدیک‌های طلوع است. هوا سرد و یخ‌زده است؛ اما با این حال درختان آلبالو شکوفه زده‌اند و خودنمایی می‌کنند. لوپاخین و دونیاشا منتظر آمدن مادام رانوسکی هستند. لوپاخین دوست خانوادگی مادام رانوسکی است و دونیاشا ندیمه‌ی خانگی‌ باغ آلبالو است. ۵ سال است که مادام رانوسکی به پاریس رفته و حالا بالاخره به خانه‌ی مادری‌اش برمی‌گردد. جایی که تمام درختان و اتاق‌هایش را خاطرات شیرین کودکی‌اش تسخیر کرده است. بالاخره مادام رانوسکی به همراه دخترش، آنیا و دخترخوانده‌اش، واریا می‌رسند. رانوسکی از دیدن دوباره‌ی خانه به‌شدت هیجان‌زده می‌شود و مشغول گفتگو می‌شود؛‌ اما گفتگوی آنیا ‌و واریا نگران‌کننده است. آنیا چند ماهی به پاریس رفته بود و وضع زندگی فلاکت‌بار مادرش را دیده بود؛ مادرش بی‌حساب و کتاب پول خرج می‌کند و با این‌که می‌داند خانواده‌اش در شرف ورشکستگی است؛ اما بازهم کار خاصی انجام نمی‌دهد. بانک قرار است باغ آلبالو را برای پرداخت بدهی‌های خانواده به حراج بگذارد. با این حال باز هم رانوسکی هیچ کاری انجام نمی‌دهد و حتی به توصیه‌های معقول لوپاخین اعتنا نمی‌کند.

Вишневый сад купить на OZON по низкой цене (1614797869)

گوشه ای نمایشنامه، پرده سوم

undefined

نمایشنامه باغ آلبالو اثر آنتون چخوف (در تئاتر ویندزور)

آنتوان چخوف و همسرش اولگا

دانلود باغ آلبالو آنتوان چخوف

نقاشی: مونا لیزا (لئوناردو داوینچی)

مونا لیزا (ایتالیایی: Monna Lisa، انگلیسی: Mona Lisa) یا لبخند ژوکوند (La Gioconda)، یکی از پرآوازه‌ترین تابلوهای نقاشی لئوناردو داوینچی هنرمند مشهور ایتالیایی است که با رنگ روغن بر روی چوب سپیدار حدودا در سال 1503 کشیده شده است. این نقاشی بعنوان شناخته‌شده‌ترین، پربازدیدترین و مورد تقلیدترین اثر جهانشناخته می شود.

این تابلو که از چهره "لیزا دل ژوکوندو" کشیده شده به دلیل لبخند مرموز و سبک نوین نقاشی داوینچی در آن زمان مشهور شد.

نقاش چهره را درون یک هرم قرار داده و سه لکه بزرگ روشنایی در اثر بوجود آورده‌است. ترکیب‌بندی، رنگ‌پردازی، تأکید بر عنصر انسانی، تصویر سه‌بعدی، و نمایی علمی از سایه روشن از ویژگی‌های این اثر است که باعث زیبایی آن شده. منظره کمی از بالا و چهره کمی از پایین دیده میشود.

گفته شه داوینچی عاشق نقاشی خود شده و از تحویل آن به سفارش دهنده خودداری میکند، اما پس از ورود به فرانسه، آنرا به پادشاه فرانسه میفروشد. از زمان انقلاب فرانسه تابلو در موزه لوور نگهداری می شود.

در سال 1911 نقاشی توسط یک کارمند ایتالیایی موزه دزدیده می شود تا به زادگاهش ایتالیا برده شود، اما پس از 2 سال نقاشی پیدا میشود.در این بین پیکاسو (نقاش) و گیوم آپولینر (شاعر) هم متهم به دزدی می شوند. در طی این مدت چندین کپی از آن بمعرض فروش گذاشته میشود. سالها بعد (1956) فردی با اسید به پائین تابلو آسیب زد که ترمیمش سالها زمان برد. در سال 2022 هم مردی در لباس زن با کیک به نقاشی حمله کرد که آسیبی به آن وارد نشد.

از سال 1819 اثری بنام مونا لیزا نیز در موزه پرادو مادرید نگهداری میشود که گفته شده همزمان با نقاشی اصلی و در همان استودیو کشیده شده، اما مشخص نیست که نقاش آن خود داوینچی است یا یکی از شاگردانش. این کپی، پس زمینه متفاوتی دارد و آن هم پس از بازسازیِ رنگ سیاهی که قبلا در پس زمینه قرار داشت، مشخص شد. هر دو نقاشی دارای زمینی مایل به رنگ روغنی و سفید هستند، در حالی که در نسخه پرادو رنگ نارنجی بیشتر به چشم می آید.

مناظر در هر دو اثر ظاهر محو یکسانی دارند، اما چشم‌اندازی که در کپی دیده میشود ناتمام است. این شامل سازه های سنگی است که لئوناردو در میلان در حدود 1508 کشیده و در زیر سطح نمونه اولیه وجود دارد. این جزئیات از این فرضیه پشتیبانی می‌کند که نسخه پرادو مربوط به مدتی قبل از تکمیل نسخه اصلی است، که لئوناردو در لحظه‌ای که کپی‌کننده دیگر نمی‌توانست آن را ببیند اصلاحش کرد.

مونا لیزا (موزه لوور - پاریس)

undefined

مونالیزا (موزه پرادو - مادرید)

تعریف نشده

جای خالی نقاشی روی دیوار لوور پس از دزدی 1911

ازدحام بازدید کنندگان پشت شیشه محافظ

مونا لیزا عنوان پُربازدیدترین اثر هنری لوور را یدک می‌کشد

عصیان (ایزابل آلوارز دوتولدو)

لوئیزا ایزابل آلوارز دو تولدو، نویسنده پرتغالی (1936-2008) از دوشس های سیدونیا اسپانیا بعلت گرایش های چپ، به دوشس سرخ یا دوشس دو مدنیا سیدونیا معروف بود. وی بعلت مبارزات سیاسی چندین بار به زندان افتاد و با رفتن به زندان، بفکر نوشتن رمان "عصیان" افتاد.

نام گذاری در اسپانیا به این صورت است که: از یک نام کوچک (ساده یا ترکیبی) و دو نام خانوادگی (اولین نام خانوادگی هر یک از والدین) تشکیل شده‌است. به‌طور سنتی، اولی، نام خانوادگی اول پدر و دومی نام خانوادگی اول مادر است. از سال ۱۹۹۹، ترتیب نام‌های خانوادگی در یک خانواده در اسپانیا هنگام ثبت نام اولین فرزند تعیین می‌شود، اما تقریباً به‌طور همگانی ترتیب سنتی انتخاب می‌شود.

حرف "de" ارتباط مکانی را نشان میدهد (de toledo به معنی از تولدو یا تولدویی است، مثل "تهرانی" در ایران). وجود "ez" در انتها، به معنی فرزند پسر است (فرزند پسر فرناند، می شود: فرناندز، مثل "پور احمد" در ایران).

ماجرای این کتاب با اعتصاب کارگران روزمزد کشاورزی در ناحیۀ خرز در فصل خوشه چینی آغاز می شود. گارد ملی به بازداشت و شکنجه کارگران اعتصابی کمر همت بسته است تا درس عبرتی به سایر اعتصابی های کارگر باشد. از بین اعتصاب کنندگان جوان کارگری به نام آنتونیو به دنبال بازداشت و زخم های کاری شکنجه گران جان می سپارد. در این ماجرا همه خود را به نفهمی زده اند، قضات دادگستری و شهود، همه کر و لالند، کسی چیزی ندیده است.

عصیان ایزابل آلوارز دوتولدو(امیرکبیر)

دانلود رمان عصیان

غزلی از حافظ (دل می رود ز دستم)

دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را

دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز

باشد که بازبینم دیدار آشنا را

ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون

نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا

در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل

هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا

ای صاحب کرامت شکرانه سلامت

روزی تفقدی کن درویش بی‌نوا را

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است

با دوستان مروت با دشمنان مدارا

در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند

گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را

آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند

اشهی لنا و احلی من قبله العذارا

هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی

کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را

سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد

دلبر که در کف او موم است سنگ خارا

آیینه سکندر جام می است بنگر

تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا

خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند

ساقی بده بشارت رندان پارسا را

حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود

ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را

دکتر دینانی می گوید:

«حافظ به دامان کسانی که دل از دست داده اند تا صاحبدل شده اند، چنگ می زند و می گوید: دل من در حال از دست رفتن است حال که شما صاحب دل هستید به داد من برسید. علتش هم این است که: دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا. راز پنهان نمی ماند. معمولا هر رازی روزی آشکار می شود. چیزی که ما دوست داریم به عنوان راز پنهانش کنیم، روزی آشکار خواهد شد.»

«سوار شدن به کشتی برای رفتن به نزد معشوق است. سفری است برای رسیدن به مقصودی. حالا که کشتی شکسته است، امید هم سلب شده است. حالا کاش بادی بوزد تا این کشتی شکسته را به ساحل برساند و دیدار آشنا نصیب شود.»

«به نظر من این سخن حافظ در اوج واقعیت است و همانگونه که خودش می گوید تفسیر آسایش دو گیتی در همین دو حرف است و لا غیر. این کلام حافظ به گونه ای است که می خواهم بگویم حتی ارسطو و سقراط و افلاطون نیز حرفی به این زیبایی و اتقان نزده اند. مدینه فاضله افلاطون و فارابی و ناکجاآبادهایی که نوشته است همگی شمّه ای از این سخن کوتاه حافظ به شمار می روند.»

«در بیتی دیگر، حافظ در ضمن رندی حکمت می گوید. به دیگر سخن در بیتی مُخ حکمت را بیان می کند. در این بیت خواجه حکمتی دیگر را طرح می کند. می گوید: هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی. فضای این حرف خیامی است. تو گویی روح خیام به پوست حافظ رفته است. اگر بتوانی فرصت ها را غنیمت بدانی، به گذشته فکر نکنی و از آینده هم نترسی و در “آن” زندگی کنی صاحب کیمیای هستی خواهی شد.»

دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را

هوس (امیل زولا )

کتاب "هوس" رمانی عشقی است که در 89 صفحه نوشته شده است. در شروع کتاب می خوانیم:

شهر کوچک "ب" غمناک و وهمناک، غریب و تنها و تبدار، چون بیماری طاعون زده، دور از آبادیهای اطراف، روی تپه ای که قدیمی ها نفرین شده اش می دانستند، نشسته بود و با حسرت به جاده متروکی که از سالها قبل به دلیل اینکه راهی جدید ساخته بودند و این راه از چندین کیلومتر دورتر از شهر عبور می کرد، از اعتبار افتاده بود، می نگریست. پای تپه ای که شهر "ب" روی آن ساخته شده بود، رودخانه "شانته گلو" پرآب و خروشان، صاف و پر غرور، چون کمربندی دور شکم تپه پیچیده، بی اعتنا و مغرور می گذشت.

رهگذرانی که گذارشان به این شهر نفرین شده می افتاد، و از "ورسک" عبور می کردند، باید از روی پل سنگی رودخانه "شانته گلو" که سالها قبل استادان چیره دست آن را ساخته بودند عبور کنند تا به شهر بروند. دو طرف این پل سنگی که تاریخ ساختمانش را حتی پیرمردان شهر به درستی نمی دانستند، نرده های کوتاهی از سنگ کشیده بودند و سکوهای چندی در فرورفتگی های پل ساخته بودند که عصرها زوج های جوان، پیرمردها، پیرزنها و آنهایی که تنهایی را دوست داشتند روی آنها می نشستند و به آبهایی که روی هم می غلتیدند و شتابزده به سوی مقصدی نامعلوم میگریختند، نگاه می کردند...

هوس

هوس (امیل زولا)

احمد شاملو (روزگار غریبی است نازنین)

احمد شاملو (1304-1379) از بنیان گذاران شعر سپید (یا شعر نیمایی) شناخته می شود. تحصیلات شاملو منظم نبود و دستگیریش در سال 1322 نیز او را از تحصیلات عالیه دور کرد. وی در سال 1325 با نیما یوشیج ملاقات کرد و تخت تاثیر نیما به سرودن شعر سپید روی آورد. در اینگونه شعرها ، تناسب و نظم در اصوات یا به اصطلاح "وزن شعر" عنصر مهمی نیست.

در رابطه با دیدار با نیما می گوید:

«نشانی‌اش را پیدا کردم رفتم درِ خانه‌اش را زدم. دیدم مردی با همان قیافه که رسام ارژنگی کشیده بود آمد دمِ در. به او گفتم استاد، اسم من فلان است، شما را دوست دارم و آمده‌ام به شاگردی‌تان. فهمید کلک نمی‌زنم. در من صمیمیتی یافته بود که آن را کاملاً درک می‌کرد. دیگر غالباً من مزاحم این مرد بودم و بدون این‌که فکر کنم دارم وقتش را تلف می‌کنم، تقریباً هر روز پیش نیما بودم.»

شاملو گرایش "چپ" داشت و در 18 سالگی به جرم همکاری با نهضت پیشه وری آذربایجان دستگیر شد و بعد از آن هم بارها مورد تعقیب و دستگیری قرار گرفت. یکبار هم وی را دو ساعت در برابر جوخه اعدام قرار دادند. بعد از انقلاب اسلامی ایران وی در تایید تسخیر سفارت آمریکا از امضا کنندگان پیام کانون نویسندگان ایران به دانشجویان بود که در روزنامه اطلاعات ۱۶ آبان ۵۸ منتشر شده است.

وی از ایران مهاجرت نکرد و در همینجا فوت کرد، هرچند اجازهٔ هیچ‌گونه فعالیت ادبی و هنری به شاملو داده نمی‌شد و اکثر آثار او از جمله کتاب کوچه سال‌ها در توقیف مانده بود. خودش می گوید: «راستش بار غربت سنگین‌تر از توان و تحمل من است… چراغم در این خانه می‌سوزد، آبم در این کوزه ایاز می‌خورد و نانم در این سفره است.»

شاملو چند فیلمنامه هم برای "خاچاکیان"، "ایرج قادری" و "ناصر ملک مطیعی" نوشته است.


“دهانت را می بویند...
مبادا كه گفته باشی "دوستت می دارم"

دلت را می بویند...

روزگار غریبی ست، نازنین


و عشق را
كنار تیرك راه بند
تازیانه می زنند.

عشق را در پستوی خانه نهان باید كرد...

در این بن بست كج و پیچ سرما
آتش را
به سوخت بار سرود و شعر
فروزان می دارند.

به اندیشیدن خطر مكن...

روزگار غریبی ست، نازنین
آن كه بر در می كوبد شباهنگام
به كشتن چراغ آمده است.

نور را در پستوی خانه نهان باید كرد...

آنك قصابانند
بر گذرگاه ها مستقر
با كنده و ساتوری خون آلود

روزگار غریبی ست، نازنین
و تبسم را بر لب ها جراحی می كنند
و ترانه را بر دهان.

شوق را در پستوی خانه نهان باید كرد...

كباب قناری
بر آتش سوسن و یاس

روزگار غریبی ست، نازنین
ابلیسِ پیروزمست
سورِ عزای ما را بر سفره نشسته است.

خدا را در پستوی خانه نهان باید كرد...”

احمد شاملو | کتابک

شاملو همراهِ سیاوش کسرایی و یزدانبخش قهرمان و دیگرانی در تشییعِ جنازهٔ فروغ فرّخ‌زاد: