آونگ فوکو (اومبرتو اکو)
اومبرتو اکو ، نویسنده و تاریخ دان ایتالیایی است که نوشته هایش اغلب حالتی راز آلود دارند.
در آونگ فوکو، داستان در زمان حال می گذرد، در آن نویسنده سعی دارد اثرات خرافه را بر مردم نشان دهد.
{آونگ فوکو به آونگی گفته میشود که برای نشان دادن حرکت چرخشی زمین بکار می رود و توسط "لئون فوکو" در سال 1851 ابداع شد. او یک پاندول آهنی ۳۰ کیلوگرمی را از گنبد پانتئون پاریس آویزان کرد. فوکو به گوی، یک سوزن گرامافون وصل کرده بود و روی زمین (زیرِگوی) حلقهای از شنهای مرطوب قرار داد، در مقابل حیرت همه نشان داد، با وجودی که حرکت پاندول به جلو و عقب هدایت شده بود، برخلاف قانون اول نیوتن (اینرسی) پاندول حرکتی دوار را انجام می دهد. در واقع کف پانتئون در حال گردش بود یا به عبارت بهتر زمین در حال چرخیدن حول محور خود بود.}
سه نفر از اهالی میلان که حوصله شان از کارشان سر رفته، نقشه ای را طراحی می کنند؛ حقه ای که شوالیه های معبد قرون وسطایی را با سایر فرقه های اسرارآمیز از دوران کهن تا کنونی به هم مرتبط می کند. نتیجه ی این کار، به وجود آمدن نقشه ای است که نقطه ای جغرافیایی را نشان می دهد که در آن می توان تمام قدرت های زمین را تحت کنترل درآورد—نقطه ای که در پاریس و در موقعیت «آونگ فوکو» قرار دارد. اما پس از مدتی، این حقه شکل واقعیت به خود می گیرد، و زمانی که فرقه های سری، از جمله شیطان پرست ها، اطلاعاتی را در مرد این نقشه به دست می آورند، تمام تلاش خود را به کار می بندند تا زمین را تحت کنترل خود درآورند.
اگر حوصله خواندن متن های طولانی را داشته باشید، این کتاب بسیار زیبا اثرات خرافات را بر مردم، حتی مردم هم عصر خودمان، نشان می دهد.
در جاهایی از کتاب، بسیار به جزئیات پرداخته شده که گاهی منجر به حوصله سر بر بودن قسمت هایی از کتاب شده است. در نهایت، تاثیری که مفهوم کلی کتاب بر خواننده می گذارد، بسیار زیاد و ماندگار است.
بنظر کتاب قابلیت تبدیل شدن به یک فیلم موفق را دارد، اما من فیلمی از آن ندیده ام، هرچند کتاب همیشه از فیلم بهتر در می آید!!