آخرین وسوسه مسیح (نیکوس کازانتزاکیس)
از نیکوس کازانتزاکیس، نویسنده یونانی متولد جزیره کرت،
شاید کتاب زوربای یونانی برای بسیاری آشنا باشد، اما کتاب آخرین وسوسه مسیح The Last Temptation of Christ، یکی از بحث برانگیزترین کتاب های وی است (1951).
کتابهای کازانتزاکیس بسیار خوشخوان هستند و بهراحتی خواننده را در خود غرق میکند. بعید میدانم کسی رمانهای این نویسنده یونانی را خوانده باشد و گذر زمان را فراموش نکرده باشد. رمان آخرین وسوسه مسیح نیز از این قاعده مستثنی نیست. کتابی ساده و روان که بسیار عمیق و لذتبخش است. در همین ابتدا اشاره کنم میتوانید با خیال راحت این کتاب را برای مطالعه انتخاب کنید و مطمئن باشید سفر شگفتانگیزی در انتظارتان است.
این کتاب دارای دیدگاهی «انسانی» و «زمینی شده» برای شخصیت عیسی است که پس از انتشار کتاب به شدت مورد اعتراض دستگاه کلیسا و همچنین مسیحیان قرار گرفت. دیدگاه زمینی کازانتزاکیس به مسیح به گونهای است که برای وی احتمال فریب خوردن از شیطان و اسیر وسوسههای نفسانی شدن را قائل شده بود. این دیدگاه به فردی که تمامی مسیحیان وی را «خدای مجسم» میدانند به شدت کفرآمیز تلقی شد.
اینکه او به عنوان یک انسان که بود، چه کرد، و آیا وسوسه ای انسانی هم داشت؟
مسیح در آن دم که به بالای صلیب می رود تا جان بسپارد در یک لحظه دستخوش آخرین وسوسه می شود، و آن اینکه به واقع دچار مصایب نشده و زجر و آزار ندیده است و به جای اینکه راه دشوار ریاضت را طی کرده و مسیح شده باشد زن گرفته و بچه دار شده و در کنار مرثا و مریم (خواهران اليعازر، همان کسی که به انفاس عیسی دوباره زنده شد) با زندگی یک انسان ساده و خوشبخت سر می کند. لیکن این آخرین وسوسه از جلو چشمانش محو می شود و او خود را بار دیگر روی صلیب می یابد و تسکین پیدا میکند، زیرا می بیند که همچنان به صلیب کشیده شده، یعنی رسالتش را انجام داده و دنیا نجات یافته است.
کلیسا این کتاب را طرد کرد.
داستان این رمان درباره عیسی مسیح است. اما نه آن انسان قدیس که تصویری پاک از او در ذهن مسیحیان است. بلکه داستان انسانی زمینی است که مرحله به مرحله و با پشت سر گذاشتن مسیری دشوار تبدیل به مسیحا میشود. در این کتاب عیسی ناصری را میبینیم که درگیریهای ذهنی بسیاری دارد. شبها کابوس میبیند و مداوم احساس میکند چنگکهای عقابی میخواهد مغزش را بیرون بکشد و یا او را به سمت چیزی بکشاند.
با این حال عیسی احساسات خاصی دارد و انگار میداند که سرنوشت مسیر خاصی برای او در نظر گرفته است. مشکل اینجاست که عیسی تلاش دارد با کارهای مختلف از دست سرنوشت فرار کند. به عنوان مثال در حالی که هیچکس صلیبی برای حاکمان روم نمیسازد، عیسی این کار را انجام میدهد تا یک متجاوز به صلیب کشیده شود. همین امر باعث میشود مردم از عیسی متنفر شوند و او را دیوانهای بدانند که در زندگی به جایی نمیرسد.
ترجمه این کتاب در سال 1360 توسط صالح حسینی انتشار یافته است.
از این کتاب در سال 1988 فیلمی ساخته شده (مارتین اسکورسیزی)، اما من به مانند بسیاری از فیلم های اقتباسی از رمان، کتابش را ترجیح میدهم!