کتاب «تهرانجلس»‌ نوشته ابراهیم نبوی فعال سیاسی و طنزنویس است. این کتاب مجموعه‌ای از یادداشت‌ها و نوشته‌های طنز این نویسنده است.

طنز، نوع ادبي است كه بارويكردهاي انتقادي ومعترضانه به بررسي و تحليل مسائل اجتماعي، سياسي وفرهنگي مي پردازد و در آن طنزپرداز با نگرشي حكيمانه ومنتقدانه، پلشتي هاي جوامع را در معرض ديد مردم قرار مي دهد. نبوي درمجموعه ي تهرانجلس در قالب طنز از تصورات قالب رايج در جامعه، عشق های بی پايه واساس، تورم، عاقبت انديش نبودن و غربزدگي انتقاد كرده است. این اثر جمع آوری چند داستان است با نام های: تب عشق، لیلی و مجنون، هدیه، خل، آقای شایسته، مردی برای فروش و تهرانجلس.

تهرانجلس اسم غیر رسمی یکی از محله‌های بسیار بزرگ ایرانی نشین لس‌آنجلس می باشد. این محله با نام ایران کوچک نیز گفته می شود. اسم رسمی این نواحی وست وود است. مناطق معروف بورلی هیلز هم اکنون غالباً جزء تهرانجلس به حساب می آیند. طبق گزارش رادیو آمریکا تا بیست درصد مردم کل بورلی هیلز را ایرانی ها تشکیل می دهند.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

«دستش را داخل جیبش برد. انگشتها که به بسته کذایی رسید دوباره بوی عطر در بینی‌اش پیچید و انگار در خیابان پیچید. خیابان را با سرعت زیر چرخها گذراند. همان تابلوها، همان ساختمانهای بلند، همان ماشینها و همان شهر گرم و دم کرده. مهری دیروز گفته بود، یا پریروز بود، یادش نمی‌آمد، گفته بود امسال هم یادت می‌ره. و او در تقویمش، در دفتر یادداشت روزانه‌اش، لای کتابی که می‌خواند، در تقویم رو میزی و هر جا که می‌شد یادداشت گذاشته بود که یادش نرود و یادش نرفته بود. و تازه بسته‌بندی را که از فروشنده قد بلند بوشهری گرفت و موقع سوار شدن مچ دستش را که بو کرد و جعبه را که در جیبش گذاشت تازه خیالش راحت شد. هر دو سال اول سالگرد ازدواجشان را فراموش نکرده بود. هر دو سال کتاب خریده بود. کتاب چهار جلدی قطور و دیوان حافظ که دو سال بود در ردیف دوم کتابخانه چوبی گذاشته بودند. و پارسال را یادش رفته بود و مهری خانم گفته بود که دیدی گفتم فراموش می‌کنی. و چند روزی که گذشته بود کتاب خریده بود و مهری خانم یک هفته بعد کتاب را خوانده بود و احساس بدی داشت، چرا یادش می‌رفت؟ برایش مهم نبود؟! چرا؟ مهری خانم می‌گفت چرا برایت مهم نیست؟ می‌گفت: چه فرقی می‌کند کی ازدواج کرده باشیم؟ اگر همیشه تو را در ذهن داشته باشم مهم است، مگر نه؟ و مهری خانم با تمام چشم نگاهش می‌کرد و می‌گفت: نه. و چند روز پیش بود که مهری خانم گفته بود یادت می‌رود، شرط می‌بندم و شرط بسته بودند و یادش نرفته بود. راستی، چرا عطر خریده بود؟ راستی، چرا عطر خریدم؟ می‌خواست فقط برای او باشد، خیلی خصوصی می‌خواست باشد.»

تهرانجلس

پیکر ابراهیم نبوی به خاک سپرده شد

ابراهیم نبوی - تهرانجلس