سالار مگس ها (ویلیام گلدینگ)
کتاب سالار مگس ها در سال 1954 توسط ویلیام گلدینگ (انگلستان) و برنده جایزه نوبل ادبیات نوشته شده است.
قصه در مورد دسته ای کودک و نوجوان است که بر اثر سانحه هواپیما در یک جزیره دورافتاده گیر می افتند. بزرگترها، رئیسی را برای خود انتخاب می کنند. اما اداره کردن یک جامعه نوپا، به همین راحتی نیست.
بتدریج جنگ قدرت در این جامعه منجر به اختلافات بین افراد می شود.
این قصه نشانه ای از شرارت ذاتی انسان می باشد.
تلاش و تقلای شخصیت های این داستان (از سایمون پیشگو و رالف اخلاق گرا گرفته تا پیگی دوست داشتنی و جک خشن و خودخواه] در پیدا کردن راهی برای جان به در بردن در اجتماعی بی قانون و بدون نظمی مشخص، مخاطبین را به ارزیابی دوباره ی مفاهیمی از قبیل ساختار های سیاسی و اجتماعی جوامع و چارچوب های اخلاقی دعوت می کند. رمان، مخاطب را وادار می سازد تا جامعه، حکومت و قانون را به چالش بکشد و درباره ی لیاقت افراد در رسیدن به قدرت و نتایج آن، تأمل کند.
رمان سالار مگس ها که اغلب با ناتور دشت مقایسه می شود، داستان درخشانی است درباره ی انسانیت از دست رفته.
گلدینگ، نام «سالار مگس ها» را از ترجمه ی تحت اللفظی «شیطان بعل الذباب» (Beelzebub) یا شیطان بزرگ در «کتاب مقدس» الهام گرفت. بعلزبوب در لغت به معنای «پروردگار مگس» است که با ظاهری شبیه به مگس تصویر می شود. در کتاب مقدس (انجیل متی)، بعلزبوب شاهزاده ی دیوها نامیده شده است. بعلزبوب در ابتدا یکی از «سِرافیم» (نام گروهی از فرشتگان در یهودیت و مسیحیت) بود که از شیطان پیروی کرد و به یکی از شیاطین جهنم تبدیل شد. قدرت او در این بود که انسان را از طریق غرور وسوسه کند و بر انسان ها در قالب مگس ظاهر می شد.
در کتاب گلدینگ، گویی پسرهای نوجوان به غرور این که می توانند جامعه را به طور عادی اداره کنند، آلوده شده اند و سالار مگس ها از طریق اعمال آن ها، جزیره را مسموم کرده است.
سریال معروف "لاست" بسیاری از مضامین خود را از این داستان الهام گرفته است.